آغاز تاریخچه پزشكی در ایران از دوره ای است كه آریاییها در زادگاه اولیه خود به نام آریاویژ در حوالی خوارزم و پامیر جایی كه ده ماه از سال سرد وتنها دوماه گرم بوده است زندگی می كردند و این شاید هفت هزار سال قبل از میلاد مسیح باشد .
درباره این كه اساساً علم طب چگونه آغاز شد اقوال گوناگونی بیان شده است . بعضی گویند در اعصار اولیه هرفردی كه بیمار می شده اورا در كنار مسیر رفت وآمد مردم قرار می داده اند . آنگاه هر كسی كه درمانی برای آن شخص یافته بوده ارائه می داده است .
از میان این درمانها آن موردی كه به معالجه بیمار ختم می شده را انتخاب می كرده اند وبر روی سنگ حك كرده ودر هیاكل خویش می آویختند .نخستین پزشك آریایی به نام تریتا ( اترت ) نامیده شده كه به منزله اسكلپیوس یونانیان وآسكولاپیوس رومیان است .
چنانكه در وند یدادپرگرد 20بند 1-2 آمده است : زرتشت از اهورا مزدا پرسید : كیست در میان پرهیزگاران ، دانایان ، كامكاران ، توانگران ، رایومندان ، تهمتنان ، پیشدادیان ، نخستین كسی كه ناخوشی را بازداشت ، مرگ را بازداشت ، زخم نیزه پران را بازداشت ، گرمای تب را از تن مردم بازداشت ؟ اهورامزدا در پاسخ فرمود : ای اسپیتمان زرتشت ، تریتا در میان پرهیزگاران ... پیشدادیان نخستین كسی است كه ناخوشی را بازداشت ، مرگ را بازداشت ، زخم نیزه را بازداشت ، گرمای تب را ازتن مردم بازداشت .
همچنین از مندرجات كتابهای مختلف زبان پهلوی چنین برمی آید كه نخستین پزشك آریایی در جراحی نیز دست داشته است به قول بندهش : " اهورا مزدا كاردی مرصع به تریتا بخشید تا با آن عمل جراحی را انجام دهد" . تریتا از خواص دارویی گیاهان مختلف نیز آگاهی كامل داشته وبه ویژه خود عصاره ی آنها را مهیا می ساخت . چنانكه در یسنای 9 بند 10آمده است :" سومین ناموری كه گیاه هئوما را فشرد وعصاره آن را مهیا ساخت تریتا از خاندان سام بود ، آنكه صاحب دو پور دلیر یكی ارواخشیه ودیگری گرشاسب گردید" .
نام تریتا نه تنها در پزشكی ایران به جامانده است بلكه در هندوستان نیز نخستین پزشك آریایی شناخته شده واز این معلوم می شود تریتا هنگامی زیسته است كه آریاییان هند وایران از هم جدانبوده اند وپزشكی دوقوم همجوار با یكدیگر وابسته بوده است .
پس از تریتا در سرزمین آریاویژ – زادگاه اولیه ی آریاییها – در حوالی خوارزم وپامیر درمكانی به نام ورایماكرت یك آریایی به نام یما ( جمشید ) موفق شد گروه مبتلایان به بیماریهای پوستی واستخوانی و دندانی و بسیاری از بیماران دیگر را از افراد سالم متمایز سازد ؛ چنانچه در وند یداد پرگرد 2بند 37 آمده است :" پس به آنجا (ورایماكرت ) نبرد نه یك كوژسینه ، نه یك كوژپشت ، نه یك سست اندام نه یك هاله ونه یك فریفتار ، نه كسی كه دندانهایش بدتركیب ودرهم روییده (ویمیتودنتانو ) ، نه زن بدكار ، نه پیسی ، نه آنكه باید از دیگران جداباشد ، نه با هیچیك از نشانهای دیگر ، كه نشانه هایی هستند كه انگره مینو به مردم داده است .
ساكنین ورایماكرت جهت سلامتی خود از پرتوهای آفتاب به وسیله در وپنجه های بزرگ بهره می گرفتند . خوراك و مایحتاج خود را چنان نگهداری می نمودند كه هرگز فاسد نمی شد، آخشیگها (در ذیل شرح آخشیگ آمده است )به ویژه آب وآتش در آن جا مقدس وعزیز بود . در مینوخد پرسش 60 بند 2 اشاره می نماید : ورایماكرت در ایران ویژ، ساخته یما است و هرآیین مردمان و ستوران وپرندگان در آنجا به خوبی زیسته ودر آنجا از مردان وزنان هر چهل سال نسلی جدید وخانواده ای پدید آید وزندگانی آنها بسیار وایشان را درد ورنج وبیماری كمتر است" .
ناگفته نماند نام یما نیز مانند تریتا در كتب هنود یادشده است . از آریایی دیگری بنام ترای تئونا (فریدون ) در كتب ایران وهند یاد شده كه در ستاره شناسی وساختن تریاق ماهر بوده است . بهرحال در تاریخ ظاهرا اولین كسی كه طب را بصورت منظم ومدون ارائه كرد وآنرا از سحر وجادو جدا ساخت بقراط بود كه اورا پدر علم طب نامیده اند ( 460-355 قبل از میلاد مسیح ) .
پس از بقراط ، جالینوس ( سال 199- 129 میلادی ) مدرسه جدیدی برای تشریح بنا كرد وآثارش مدت هزار سال مبنای عقاید طبیعی دانان قرار گرفت .
اساس روش درمانی بقراط وجالینوس بر اساس طب مزاجی بود لذا بعضی اساس طب مزاجی را از یونان می دانند وبه آن طب یونانی لقب داده اند . اما جالب است كه در این زمینه گفتار آقای سیریل الگود نویسنده كتاب تاریخ پزشكی ایران را بشنویم كه در صفحه 36 این كتاب می گوید :" تا آنجا كه از اطلاعات بدست آمده معلوم می شود ، در ایران قدیم وضعیت طب پیشرفته تر از آشور بود . حتی به جرات می توان پارا فراتر نهاده گفت كه ایرانیان اصول آن چیزی را كه طب یونانی نامیده شده به یونانیان تعلیم داده اند .
حتی خود یونانی ها هم فرضیه طبایع چهارگانه خود را یك فرضیه بیگانه می شناختند وبه رسم آن زمان آن را ایرانی می نامیدند .
دكتر نجم آبادی نیز در كتاب تاریخ طب در ایران ضمن اشاره به این مطلب اذعان می كند كه" مكتب طبی زرتشت خیلی پیش تر از مكاتب طبی یونان ، در عالم وجود داشته است" . اما بهرحال در میان مورخین در مورد مبدا طب مزاجی اتفاق نظر وجود ندارد.
حال از این مطالب بگذریم وبازگردیم به یونان باستان ، در قرن چهارم میلادی مردم واطباء كم كم روش منطقی بنا نهاده شده توسط بقراط وجالینوس را رها كردند وبرای درمان بیماریهابه معالجه با جادو ، دفع اجنه وطلسم متوسل شدند .
بطوریكه تاسالهای متمادی روش بقراط وجالینوس به فراموشی نهاده شده بود.تا این كه در جنگ های ایران ویونان آثار طبی بقراط ودیگر اطبای یونانی بدست ایرانیان افتاد .
با تأسیس مدرسه جندی شابور وترجمه آثار مهم نویسندگان یونانی ، بكمك دانشمندان ایرانی طب به فراموشی نهاده شده یونان دوباره مسیر كمال خود را بازیافت . پس از تصرف جندی شاپور توسط مسلمانان این شهر كماكان از گزند وآسیب در امان ماند وهمچنان در سراسر ممالك اسلام بعنوان بزرگترین مركز تعلیم پزشكی باقی بود .
پس از اسلام نیز با ترجمه بیش از پیش كتب طبی یونان، دانشمندان مسلمان بزرگی از جمله محمدبن زكریای رازی وابن سینا پای به عرصه ظهور نهادند . پیشرفت علمی مسلمانان در مدت كوتاهی موجب شگفتی جهانیان گردید .
بطوریكه در آن زمان هرجوینده علمی گمشده خود را در بلاد مسلمین جستجو میكرد . در حالیكه در اروپا در اغلب نقاط بیمارستانی وجود نداشت وشیوه درمانی اطباء به جادو وطلسم و... ختم می شد ، در قلمرو حكومت اسلام بیمارستانهایی وجود داشت كه دارای بخشهای مختلف با تخصصهای مختلف بود .
گفته می شود بعضی از این بیمارستانها دارای لوله كشی های آب گرم نظیر سیستم شوفاژ برای گرم نگهداشتن اتاق بیماران بود . همچنین گفته شده كه بیمارستانها دارا ی كتابخانه ، سالن تدریس و داروخانه بطور مجزا بوده است .
علاوه بر این ، سیستم تأسیس بیمارستانها بسیار پیشرفته بوده است بگونه ای كه می توان آنرا از سیستم كنونی تأسیس بیمارستان برتر دانست .
چرا كه اولاً بیمارستانی تأسیس نمی شده مگر آنكه مخارج بیماران و بیمارستان و دستمزد اطباء احتمالاً از محل وقف های مردم و امور خیریه تأمین می شده است نه از جیب بیماران . ثانیاً برای ساخت ساختمان بیمارستان هم اصولی داشته اند .
بطور مثال وقتی زكریای رازی می خواسته بیمارستانی تأسیس كند به شاگردانش دستور می داده در چندین نقطه شهر یك تكه گوشت آویزان كنند .
بعد در آن نقطه ای كه گوشت دیرتر از همه می گندیده ( معلوم می شده كه از لحاظ آب وهوا ومكان مناسبترین محل است ) بیمارستان را تأسیس می كرده است .
بهرحال كتابهای فراوانی درباره عصر طلائی علوم وفنون مسلمانان وجود دارد ولی مهم این است كه ما بدانیم كه چه شد در ظرف چند سال وضع برعكس شد . در یک جمله از زمانیكه مسلمانان عمل به دین كامل خود را كنار گذاشتند و اروپائیان عمل به دین تحریف شده و ناقص خود را كنار گذاشتند مسلمانان از نظر علمی روبه افول و نزول نهادند واروپائیان روبه پیشرفت .
اما ببینیم داستان چه بود : در دوران قبل از رنسانس كه اروپا تحت تسلط كلیسا در اغلب نقاط اداره می شد اروپائیان دست به هیچ كار مهمی نمی زدند مگر با انگیزه های متعصبانه دینی و خرافات واردشده از دین مسیحیت بعنوان مثال در درمان بیماریها نیز حتی فقط به دعا درمانی یا درمان با سحر وخرافات می پرداختند .
بیت المقدس یكی از شهرهایی است كه از زمانهای دور مورد توجه ادیان مختلف بوده . وقتی مسیحیان بعضی شهرهای مسلمانان را فتح كردند آثار علم وفن آوری وتمدن مسلمین در این شهرها موجب حیرت اروپائیان گشت .
همین مسائل به تدریج موجب زمینه سازی انقلابی تحت نام رنسانس در اروپا شد .در طی رنسانس كتابهای دانشمندان مسلمان به سرعت به زبانهای اروپائی ترجمه شد و اروپائیان به سرعت در علوم وفنون پیشرفت كردند بطوریكه مثلاً در زمینه طب ، پس از انجیل كتاب قانون ابن سینا پرتیراژترین كتاب در اروپا گردید و طب ابوعلی سینا تا قرنها دراروپا تدریس می شد .
كتابهای مسلمانان تا سالها دراروپا در دانشگاههای معتبر تدریس می شد . طب مزاجی جای خود را به طب شیمیایی داد این امر بطور طبیعی و بر اثر پیشرفت علم صورت گرفت یا داستان دیگری رخ داد .
اساس قضیه بازهم به تعصبات اروپائیان نسبت به مسلمانان برمی گشت. پس از رنسانس اروپائی ها می خواستند از این حالت خجالت وشرمندگی ایی كه اغلب علوم خود را از مسلمانان آموخته بودند به نحوی خارج شود .
تلاشهای بسیاری صورت گرفت .عده ای درصدد براندازی سنتهای عربی برآمدند سیاست بازی هایی كردند كه هر كه آثار عربی را می خواند اورا شارلاتان وحقه باز می نامیدند و... ولی یك داستانی كه در مورد طب رخ داد این بود كه شخصی بنام پاراسلس ( 1541-1493 میلادی ) كه كیمیاگری سوئیس بود وبه پزشك شدن علاقه داشت شروع به تدرس طب در دانشگاه بال سوئیس كرد وپس از مدتی در روز افتتاح كرسی استادی خود كتاب قانون ابن سینا را در آتش افكند و سوزاند وبا غرور جنون آمیز فریاد كشید : با كمال بی باكی به شما می گویم كه موهای پشت گردن من بیش از كلیه دانشمندان شما معلومات دارد . تكمه ای در كفش من از ابن سینا خردمندتر است و ریش من از آكادمی شما تجربه بیشتری دارد .